همه چیز دونی
زنی که تنها پسرش را از دست داده بود اندوهگین و افسرده نزد پدر روحانی رفت و گفت:"شما چه دعایی پیشنهاد می کنید تا پسرم به زندگی برگردد؟" مرد روحانی به جای ان که او را از هود براند یا برایش دلیلی بیاورد، گفت:" برو برای من دانه خردلی، از خانه ای بیاور که صاحبانش هرگز اندوهگین نبوده اند. ما از آن استفاده می کنیم تا اندوه را از زندگی تو برانیم."
زن به جست و جوی دانه خردل جادویی رفت.ابتدا به یک خانه ی مجلل اعیانی رسید و در خانه را زد و گفت:" من در جست و جوی خانه ای هستم که هرگز غم و اندوه را نمی شناسد. آیا غم و اندوه در این خانه جایی دارد؟"
آن ها گفتند:" مطمئنا اشتباه آمده ای "و تمام اتفاقات اسف باری را که ایت اواخر برایشان رخ داده بود، تعریف کردند. زن که خود غمگین بود، آن ها را تسلی داد و سپس به جست و جوی خانه ای رفت که هرگز اندوه را نمی شناسد. اما به هر خانه ای که می رسید داستان های غم انگیزی می شنید.
زن آن قدر درگیر کمک به دیگران شد که اندوه خود را فراموش کرد و بدین ترتیب راز خردل جادویی را متوجه شد.
نوشته شده توسط: فاطمه کاظمی پور
:: کل بازدیدها
:: :: بازدید امروز
:: :: بازدید دیروز
::
:: اوقات شرعی ::
:: درباره من :: :: لینک به وبلاگ ::
:: اشتراک ::
RSS
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
1423
2
0